داستانی که واقعاً کوتاه است

درباره داستان کوتاه تعریفهای زیادِ معروف و غیرِ معروفی هست
از
«داستانی که کوتاه است»
تا
«داستانی ست که در یک نشست خوانده میشود»
و
«یک برش از زندگی»
یا
«اگر رمان را یک فیلم حساب کنیم، داستان کوتاه به یک سکانس از یک فیلم شبیه است»
و خیلی چیزهای دیگر از همین قبیل.
مسئلهای که به نظرم در تعریف داستان کوتاه و کلاسهای آموزش داستان از قلم میافتد این است که همه این توضیحات به ظاهر و شکل و شمایل کوتاهی داستان اشاره دارد و اگر هنرجوی نویسندگی خلاصهای از یک داستان بلند را به عنوان داستان کوتاه ارائه کند چطور میشود برای او توضیح داد که این داستان، کوتاه شده است نه کوتاه؟!
قبل از ادامه بحث بد نیست به این اشاره کنم که بعضیها هم برای اینکه از نظر ظاهری به تعریف داستان کوتاه بسنده نکرده باشند عناصری مثل زمان، مکان و یا تعداد شخصیت را ملاکِ کوتاهی و بلندی داستان کردهاند که البته با نگاهی به داستانهای کوتاه معتبر جهانی باز متوجه میشویم این تعریفها هم نتوانسته شاخص خوبی برای ارزیابی داستان کوتاه باشد.
داستانی که واقعا کوتاه باشد دو جنبه بیرونی و درونی دارد. جنبه اول همان حجم ظاهری است که بهترین معیار برای این موضوع تعداد کلمات است. چیزی بین 4000 هزار تا ۹۰۰۰ هزار کلمه. البته توجه به این نکته هم ضروری است که کوتاهی و بلندی یک امر نسبی است و با توجه به تغییرات اجتماعی و سبک زندگی میتواند تغییر کرده و بازتعریف شود.

مثلاً در روزگاری که تنها سرگرمی مردم کتاب بود و تعداد آدمهای باسواد زیاد نبود طبیعتاً حوصله آدمها برای خواندن و شنیدن داستان خیلی بیشتر بود. یا زمانی که رسانههای مکتوب پا به عرصه گذاشتند و ذاتشان ایجاب میکرد در بازه زمانی کوتاهتری محتوای فشردهای را به خواننده خود منتقل کنند. برای همین داستان هم برای اینکه بتواند در این رقابت حرفی برای گفتن داشته باشد بایست در شکل و شمایل و ساختار خود تغییراتی ایجاد میکرد.
حالا که ما در میان انبوهی از رسانههای مکتوب و تصویری سرگردان هستیم کوتاهی و بلندی معنای خود را به طرز عجیبی تغییر داده است.
شاید بهتر باشد بدانیم محل ارائه هم میتواند در تعریف بلند بودن داستان یا کوتاهیاش نقش تعیین کنندهای داشته باشد. برای مثال اگر داستان شما در شبکهای اجتماعی مثل اینستاگرام منتشر میشود با توجه به اینکه پایه اصلی و اساسی انتشار محتوا در اینستاگرام تصویر(ثابت و متحرک) است متن داستانی شما خیلی کوتاهتر از متنی میشود که مثلاً در وبلاگ خودتان یا حتی کانال تلگرام میخواهید منتشر کنید.
توجه اصلی این مقاله به تعریف داستان کوتاه بر اساس استاندارد چاپ و انتشار در رسانههای مکتوبی مثل کتاب و نشریات است. توضیحاتی که در بالا اشاره شد مربوط به نویسندگی آنلاین است که در آینده مقالاتی در این زمینه خواهم نوشت.
اگر بپذیریم که داستانی در حجم نوشتاری بین ۴۰۰۰ هزار تا ۹۰۰۰ کلمه داستان کوتاه است باید به این موضوع بپردازیم که چه ویژگیهای دیگری باید وجود داشته باشد تا این داستان، داستان کوتاه محسوب شود.
برای آشنایی کاربردی با عناصر مهم داستان، این دوره را از دست ندهید:
دوره جعبه ابزار داستان
اگر زمان داستان را یک زمان کوتاه در نظر بگیریم داستانِ شاهکاری مثل داستان کوتاه گردنبند نوشته گی.دوموپاسان که بازه زمانی بیش از ۱۰ سال را در داستان روایت میکند نمیتواند داستان کوتاه باشد، در صورتی که هست.
اگر مکان ثابت و محدود را یکی از عناصر مؤثر در این تعریف به حساب بیاوریم داستان بینظیر زخم شمشیر نوشته خورخه لوئیس بورخس را نباید داستان کوتاه بدانیم، غافل از اینکه یکی از بهترین داستانهای کوتاه تاریخ ادبیات داستانی است.
اما اگر تعداد شخصیت (به معنای عامل کلمه) را از ملاکهای داستان کوتاه بدانیم داستان فوقالعاده زیبای مردگان نوشته جیمز جویس را باید از زمره داستانهای کوتاه حذف کنیم و این کار شدنی نیست.
واقعیت این است که همه داستانهای کوتاه در تاریخ ادبیات داستانی فارغ از شکل و شمایل ظاهریشان یک قاعده را رعایت کردهاند و این یک قاعده به طرز غریبی از چشم مدرسها و منتقدان داستان کوتاه از اهمیت ساقط شده است.
کوتاه بودنِ داستان، در قصه و ماجرایی است که نویسنده تعریف میکند. به یک معنا پیرنگی تکخطی یا خردهپیرنگهایی که یک ماجرای جمع و جور را تعریف کنند. اگر شاخ و برگهای قصه در زمان پرداخت قطع شوند این داستان یک داستانِ کوتاه شده است نه داستان کوتاه!
برای مثال
پیرنگ تکخطی: خانوادهای به خاطر مشکلات روحی فرزندشان مجبور میشوند از شهر آبا و اجدادیشان مهاجرت کنند.
چند خردهپیرنگ: 1. زنی پزشک میخواهد در آزمون تخصص شرکت کند. 2. همسرش در تجارت شکست خورده مصرف کننده مواد مخدر است. 3. فرزندش در تدارک مهاجرت به یکی از کشورهای اروپایی است.
پیرنگی با چند شاخ و برگ: پیرمرد بیسوادی به مجلات سینمایی علاقه دارد و از دوران جوانی علاقه زیادی به جمعآوری مجلات تخصصی سینما کرده است. کلکسیون مجلات سینمایی او بزرگترین آرشیو سینمایی ایران است. کلکسیونر داران بزرگی پیشنهادات چشمگیری برای خرید این کلکسیون به او دادهاند اما او تمکن مالی بالایی دارد و به هیچوجه حاضر به فروش مجلهها نمیشود تا اینکه یک روز متوجه میشود کلکسیون او به سرقت رفته. پس از تحقیق و تفحصها پلیس، یکی از نوههای او دستگیر میشود و پدربزرگ متعجب از این رفتار نوه میفهمد که او کلکسیون را به کسی امانت سپرده تا برای راهاندازی شرکت دانشبنیان وام کلانی در اختیار او قرار دهد. پدربزرگ به نوهاش می؛وید که او هم در جوانی علاقه به بازیگری داشته اما چون اوضاع مالی خوبی نداشتهاند مجبور شده عشقش را فقط در تصاویر مجلات سینمایی جست و جو کند و سراغ کار کردن و پول درآوردن برود اما حالا که پول دار است امکان رسیدن به آن آرزو برایش فراهم نیست.
آنچه در بالا میبینید پیرنگها یا ماجراهایی ست که در یک داستان میتواند مورد پرداخت قرار بگیرد. اگر ماجرای پیرمرد را بخواهیم در یک داستان چند خطی خلاصه کنیم مجبوریم شاخ و برگ داستان را بزنیم و به یک داستان کوتاه شده برسیم اما هر دو داستانی که در بالا پیرنگشان را خواندید داستانهای کوتاه به معنای واقعاً کوتاه خواهد بود.
پس به فراخورِ اینکه داستانِ ما چه ماجرایی را تعریف میکند و آن ماجرا در این داستان ادامه دارد یا تمام میشود و یا اینکه برای کوتاه بودن ما رابطههای داستان را قطع میکنیم میتوانیم داستانِ واقعاً کوتاه یا داستانِ کوتاه شده داشته باشیم.
دیدگاهتان را بنویسید