داستاننویسی با دفترچه یادداشتهای روزانه

فرایند داستاننویسی از کجا آغاز میشود؟
برخی معتقدند جرقههایی در ذهن دست را به سوی کاغذ میبرد. بعضی بر این باورند که اتفاقاتی در بیرون توجه ذهن را به خود جلب میکند. به هر تقدیر آنچه مهم است عنصری ست که دست را به حرکت واداشته، کلمات را روی کاغذ به دنبال هم قطار میکند.
مایی که تجربهای در نوشتن نداشتهایم باید چگونه آغاز کنیم؟
نقش ذهن در همه امور، خصوصاً نویسندگیِ نقشی زیربنایی است. چه، در داستان ذهن دست به خلق میزند. آدمها، رفتار، زندگی، روابط، زمان، مکان و در یک کلام جهانی را میسازد که در عالم واقع یا وجود ندارد یا با این مختصات نیست.
تربیت ذهن در امر نوشتن حاصل دقت در دو مقوله است. یک: مطالعه، دو: زندگی.
مطالعه:
با دقت خواندن داستانهای نویسندگان بزرگ ذهن ما را مملو از تصاویری میکند که گمان میکنیم جزیی از خاطرات ما هستند. اساساً هم کارکرد داستان در ذهن همین است. ساختن خاطرات ذهنی. هر قدر که توانایی نویسنده در پردازش جزییات و انتقال احساسِ باورپذیر بودن را به ما منتقل کند، ذهن ما بیشتر آن داستان را از آنِ خود میکند. گویی آن داستان را زندگی کردهایم. از این رو مطالعه داستانها شاخص اهمیت به سزایی دارد.
زندگی:
در کنار و بعد از مطالعه نگاهِ دقیق به زندگی است. همه داستانهایی که میخوانیم سررشتهای از زندگی دارند. حالا ما هم در زندگی باید دقیق شویم.
داستان «گردنبند» اثر «گی دوموپاسان» نشأت گرفته از همین نگاه است. اتفاقی بسیار ساده که در خلاقیت نویسنده بدل به شاهکاری ادبی در تاریخ شده است.
«زنی برای رفتن به میهمانی از دوستش زیورآلاتی را عاریه میکند و در میهمانی گمش میکند.» همین اتفاق که نه غیر معمول است نه برای ما یا اطرافیانمان کم اتفاق افتاده است محور اصلی داستان شده و در نهایت داستان را به طنز تلخی میکشاند که هر بار خوانش آن خواننده را در بهت و تفکر فرو میبرد.
از کجا شروع کنیم؟
دقیقاً از همینجا. از زندگی دور و برمان. در اطراف و اطرافیانمان دقیق شویم. ببینیم چه اتفاق و حادثهای میتواند برای ما جذاب باشد.
جذاب بودن یک واقعه برای ما از این رو اهمیت دارد که در زندگی روزمره دچار هیجان شده و راغبیم آن را برای دیگران تعریف کنیم. حالا در زندگی داستاننویسی این تعریف از قالب گفتار به نوشتار بدل میشود. بعدها وقتی با عناصر و تکنیکهای داستاننویسی بیشتر آشنا شویم همین حوادث معمولی و جذاب را با خلاقیت خود درآمیخته بدل به داستانهای کوتاه و رمان میکنیم.
قدم اول:
یک دفترچه را جهت یادداشت کردن وقایع جذاب اطرافمان انتخاب کنیم. اتفاقات روزمره را با ثبت زمان و مکان یادداشت کنیم.
مثال:
ظهر 20 اردیبهشت 98 مردی که با خانواده در ساحلی شرقی برای نهار زیر سایه درخت نشسته بود، متوجه شد منقل برای کباب کردن مرغها به همراه نیاورده. منقلهای سیمانی پارک هم توسط سایر مردم در حال استفاده بود. همزمان که مرد با همسرش در حال مشاجره بود، دختر نوجوانش سطل آهنی زبالهای را خالی کرد و با آب کارون شست. پس از چند دقیقه که در مجاورت باد خشک شده بود، زغالها را درون سطل آتش زده و سیخهای مرغ را روی سطل گذاشتند و مشغول طبخ کبابشان شدند.
یادداشتهایی که از حوادث برمیداریم الزاماً مشاهدات ما نیستند. میتواند ماجرایی باشد که دیگری برای ما تعریف کرده است. در زمان نگارش هم نباید احساس تعهد کنیم که عین واقعیت را بنویسیم. ممکن است در حین نگارش به نظرمان بیاید جزییات یا کلیاتش را تغییر بدهیم. یا بعد از نگارش نسخه دیگری بنویسیم که با نسخه اصل متفاوت باشد.
دیدگاهتان را بنویسید